سانیارسانیار، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

سانیار عشق عمه اش

کلماتی که میگی ...

عزیز دلم روز پنج شنبه خونه امون بودید ... تازگیا یاد گرفتی میگی نی نی ... البته مثلا میخوای بگی عمه ولی هی میگی عم... ولی یه چند باریه تا حالا به من میگی نی نی .. کلماتی که تا الان میگی زیاد نیست مثه .. باباجی : یعنی بابا جون مامان - آب - آیه ( یا هماون آره ) - هر چی هم ازت می پرسیم میگی نه نه نه یه موقع هایی میگی بیشین ... عمو رو خوب یاد گرفتی .. حموم رو هم میگی ... ولی خوب زیاد نیستن این کلمات ما همه همچنان منتظریم تا تو بتونی حرف زدن و یاد بگیری و جمله بگی ... خیلی شیرین شدی این روزا تا دستت یه ذره کثیف میشه بدو بدو میری جلو ظرفشویی و میگی بشوریم برات .. بعد هم میری یه دستمال برمیداری و خشک میکنی دستایه قشنگت و ... ...
24 تير 1391

بدون عنوان

اینجا جلو درب خونه بابا علی اینا هست  .. ما بهت میگیم سانیار بیا و تو هم ناراحت از ما یه گوشه وایسادی ... ...
7 تير 1391

بدون عنوان

این عکس ماله روز تولد منه یعنی اردیبهشت ٩١ - تو پارک چیتگر - عمو میلاد برام تولد گرفته بود ... تو هم رفتی لابه لای درختا قایم موشک بازی میکنی باهامون .. ...
7 تير 1391